صفحه شخصی مرضیه پورمجیدی   
 
نام و نام خانوادگی: مرضیه پورمجیدی
استان: آذربایجان غربی - شهرستان: ارومیه
رشته: کارشناسی ارشد معماری
شغل:  نمایندگی فروش نرم افزار سازه 90 -سازه نگار آذربایجانغربی
شماره نظام مهندسی:  141001515
تاریخ عضویت:  1388/12/21
 روزنوشت ها    
 

 من گاو هستم!!!!! بخش عمومی

17

در یک مدرسه راهنمایی دخترانه در منطقه محروم شهر خدمت می کردم و چند سالی بود که مدیر مدرسه شده بودم. قرار بود زنگ تفریح اول، پنج دقیقه دیگر نواخته شود و دانش آموزان به حیاط مدرسه بروند.
هنوز دفتر مدرسه خلوت بود و هیاهوی دانش آموزان در حیاط و گفت وگوی همکاران در دفتر مدرسه، به هم نیامیخته بود. در همین هنگام، مردی با ظاهری آراسته و سر و وضعی مرتب در دفتر مدرسه حاضر شد و خطاب به من گفت:
«با خانم... دبیر کلاس دومی ها کار دارم و می خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال هایی بکنم.»
از او خواستم خودش را معرفی کند. گفت:
«من 'گاو' هستم ! خانم دبیر بنده را می شناسند. بفرمایید گاو، ایشان متوجه می شوند.»
تعجب کردم و موضوع را با خانم دبیر که با نواخته شدن زنگ تفریح، وارد دفتر مدرسه شده بود، درمیان گذاشتم.یکه خورد و گفت: «ممکن است این آقا اختلال رفتار داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمی فهمم...»
از او خواستم پیش پدر دانش آموز یاد شده برود و به وی گفتم:
«اصلاً به نظر نمی رسد اختلالی در رفتار این آقا وجود داشته باشد. حتی خیلی هم متشخص به نظر می رسد.»
خانم دبیر با اکراه پذیرفت و نزد پدر دانش آموز که در گوشه ای از دفتر نشسته بود، رفت. مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی کرد: «من گاو هستم!»
- خواهش می کنم، ولی...
- شما بنده را به خوبی می شناسید.
من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر۱۳ ساله ای که شما دیروز در کلاس، او را به همین نام صدا زدید...
دبیر ما به لکنت افتاد و گفت: «آخه، می دونید...»
- بله، ممکن است واقعاً فرزندم مشکلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق می دهم. ولی بهتر بود مشکل انضباطی او را با من نیز در میان می گذاشتید. قطعاً من هم می توانستم اندکی به شما کمک کنم.
خانم دبیر و پدر دانش آموز مدتی با هم صحبت کردند.
گفت و شنود آنها طولانی، ولی توأم با صمیمیت و ادب بود. آن پدر، در خاتمه کارتی را به خانم دبیر ما داد و با خداحافظی از همه، مدرسه را ترک کرد.
وقتی او رفت، کارت را با هم خواندیم.
در کنار مشخصاتی همچون نشانی و تلفن، روی آن نوشته شده بود:
«دکتر... عضو هیأت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه

دوشنبه 12 اردیبهشت 1390 ساعت 11:54  
 نظرات    
 
سعید رحیمی 19:55 دوشنبه 12 اردیبهشت 1390
9
 سعید رحیمی
هر چند با برخورد معلمه موافق نیستم. اما واقعا بچه های امروزی لوس شدند.بابا زمان ما میگفتند چوب معلم گله ........ حالا نمیشه به دانش آموز گفت بالا چشت ابرو
شکوه هوشمند 00:30 سه شنبه 13 اردیبهشت 1390
7
 شکوه هوشمند
خیلی جالب بود ممنون
محسن نیک 07:46 سه شنبه 13 اردیبهشت 1390
3
 محسن نیک
اموزنده بود.ممنون
مجید صابر 11:02 سه شنبه 13 اردیبهشت 1390
7
 مجید صابر
بسیار زیبا بود ای کاش بتوان در تمام لحظات کنترل اعمال را نگه داشت
مواردی را که دکتر روانشناس به معلم گفت خیلی برای سایرین دور از ذهن نیست ولی در چنین اوقاتی
عدم کنترل ، باعث بروز رفتارهای عموما ناپسند می گردد که امروزه مصداق فراوان دارد
محسن یزدیان 11:15 سه شنبه 13 اردیبهشت 1390
5
 محسن  یزدیان
خیلی ممنون ..بنده هم با نظر آقای رحیمی موافقم
محسن نگهبان 13:53 سه شنبه 13 اردیبهشت 1390
5
 محسن نگهبان
درس معلم ار بود زمزمه محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را... .
حامد مستقیمی 10:31 چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390
4
 حامد مستقیمی
جالب بود ممنون.
رضا شهرنژاد 01:57 پنجشنبه 15 اردیبهشت 1390
2
 رضا شهرنژاد
excellent
روح اله حیدری 13:11 پنجشنبه 15 اردیبهشت 1390
6
 روح اله حیدری
آقای رحیمی درست میگن
الانه بچه ها با کمال پررویی به معلمشون بر میگردن و ...
واقعا که چقدر قدر نشناسن !
هر کس به من کلمه ای بیاموزد مرا بنده خویش کرده است >>> امام علی (ع)
آرش اسماعیلی 22:37 شنبه 24 اردیبهشت 1390
6
 آرش  اسماعیلی
زمان ما اگه یه روز 4بچه رو سر صف از خوار وذلیل نمی کزدند نمی گذاشتند بریم یر کلاس ولی یادش به خیر...
بهروز شیربان 12:17 یکشنبه 25 اردیبهشت 1390
8
 بهروز شیربان
البته خانم دبیر هم خیلی با منطق و شعور بالایی با پدر دانش آموز صحبت کردن و هر دو طرف ظرفیت بالای داشتن که کم پیش میاد.
اکبر برادران اکبر زاده 15:25 پنجشنبه 27 مرداد 1390
1
 اکبر برادران اکبر زاده
وای به حال بچه های ما که زیر دست این معلم ها بزرگ میشن
عسگر عبداللهی 22:01 پنجشنبه 27 مرداد 1390
3
 عسگر عبداللهی
بنازم به این دکتر جاااااااااااااااااااااااااااان حال کردم