www.iiiWe.com » گوسفند رشوه ای

 صفحه شخصی مرضیه پورمجیدی   
 
نام و نام خانوادگی: مرضیه پورمجیدی
استان: آذربایجان غربی - شهرستان: ارومیه
رشته: کارشناسی ارشد معماری
شغل:  نمایندگی فروش نرم افزار سازه 90 -سازه نگار آذربایجانغربی
شماره نظام مهندسی:  141001515
تاریخ عضویت:  1388/12/21
 روزنوشت ها    
 

 گوسفند رشوه ای بخش عمومی

3

سلطان عبدالحمید میرزا فرمانفرما(ناصرالدوله) هنگام تصدی ایالت کرمان چندین سفر به بلوچستان می رود و در یکی از این مسافرت ها چند تن ازسرداران بلوچ از جمله سردار حسین خان را دستگیر و با غل و زنجیر روانه کرمان می کند.پسر خردسال سردار حسین خان نیز با پدر زندانی و در زیر یک غل بودند..چند روز بعد فرزند سردار حسین خان در زندان به دیفتری مبتلا میشود.سردار بلوچ هر چه التماس و زاری می کند که فرزند بیمار او را اززندان آزاد کنند تا شاید بهبود یابد ولی ترتیب اثر نمی دهند.

سردار حسین خان به افضل الملک،ندیم فرمانفرما نیز متوسل می شود.افضل
الملک نزد فرمانفرما می رود و وساطت می کند،اما باز هم نتیجه ای نمی بخشد.سردار حسین خان حاضر می شود پانصد تومان از تجار کرمان قرض کرده و
به فرمانفرما بدهد تا کودک بیمار او را آزاد کند و افضل الملک این پیشنهاد را به فرمانفرما منعکس می کند،اما باز هم فرمانفرما نمی پذیرد.

افضل الملک به فرمانفرما می گوید:((قربان آخر خدایی هست،پیغمبری هست،ستم است که پسری درکنار پدر در رندان بمیرد.اگر پدر گناهکار است ،پسر
که گناهی ندارد.))فرمانفرما پاسخ می دهد:((در مورد این مرد چیزی نگو کهفرمانفرمای کرمان،نظم مملکت خود را به پانصد تومان رشوه سردار حسین خان
نمی فروشد.))

همان روز پسر خردسال سردار حسین خان در زندان در برابر چشمان اشکبار پدرجان می سپارد.دو سه روز پس از این ماجرا یکی از پسرهای فرمانفرما به دیفتری دچار می شود.هر چه پزشکان برای مداوای او تلاش می کنند اثری نمی بخشد.به دستور فرمانفرما پانصد گوسفند در آن روزها پی در پی قربانی می کنند و به فقرا می بخشند اما نتیجه ای نمی دهد و فرزند فرمانفرما جان می دهد.

فرمانفرما در ایام عزای پسر خود،در نهایت اندوه بسر می برد.درهمین ایام روزی افضل الملک وارد اتاق فرمانفرما می شود.فرمانفرما به حالی پریشان به گریه افتاده و به صدایی بلند می گوید:((افضل الملک!باور کن که نه خدایی هست و نه پیغمبری!والا اگر من قابل ترحم نبودم و دعای من موثر نبوده،لااقل به دعای فقرا و نذر و اطعام پانصد گوسفند می بایست فرزند من نجات می یافت.)).افضل الملک در حالی که فرمانفرما را دلداری می دهد می گوید:((قربان این فرمایش را نفرمایید،چرا که هم خدایی هست و هم پیغمبری،اما می دانید که فرمانفرمای جهان نیز نظم مملکت خود را به پانصد گوسفند رشوه ی فرمانفرما ناصرالدوله نمی فروشد!))

یکشنبه 21 شهریور 1389 ساعت 13:02  
 نظرات    
 
رابین صدیق پور 18:56 یکشنبه 21 شهریور 1389
7
 رابین صدیق پور
با سلام
بسیار جالب و آموزنده بود
در ضمن اخذ نمایندگی نرم افزار سازه 80 را به شما تبریک می گویم و برای شما آرزوی موفقیت دارم.
محمد مهدی مدرس نیا 09:05 دوشنبه 22 شهریور 1389
6
 محمد مهدی مدرس نیا
نمیدونم این خوبه که خیلی از آدما نتیجه کارهاشون را تو این دنیا میبینند یا بده؟ قاعدتا خیلی خوبه .
حداقل به عاقبت کارها تو این دنیا ایمان میاریم
با تشکر